اشتهام زیاد شده. نمی دونم به خاطر کنجده یا اینکه خودم شکمو شدم. هنوز نه حالت تهوع دام نه هوس خوردن چیز خاصی. البته من همیشه هوس خوراکی می کنم، اینه که خیلی نمی شه روش حساب کرد. اولین قرار ملاقاتم با دکتر پانزده ماه می ه. یعنی دقیقا یک ماه دیگه. کارمو کم کردم و دیگه ویکند ها کار نمی کنم. دانشگاه هفته ی پیش تموم شد و دو سه روزه که یه کتاب جدید شروع کردم. 

خیلی بامزه'س که همه مامان صدام می کنن. هم دوستای ایرانی هم غیر ایرانی ها.

اینو یادم رفت بگم: پنجشنبه بعد از اینکه فهمیدیم قطعا کنجدی در راه است، رفتیم براش لباس خریدیم. یه سرهمی کوچولو که هم برای دختر خوبه هم برای پسر. هرچند به نظرم ور پسرش سنگینی می کنه. اینم بگم که بابای کنجد از خرید کردن بیزاره و من همیشه تنها خرید می کنم. اما این بار با شوق و هیجان خرید می کرد و اگه کشون کشون از فروشگاه نمی آوردمش بیرون تا الآن هنوز داشت لباس انتخاب می کرد.

طبق تحقیقات بنده، بارداری نه تنها روی مادر باردار، بلکه روی پدر هم تاثیر می ذاره. مثلا همین بابای باران، از وفتی فهمیده داره بابا می شه، شبا خر و پف می کنه. فکر کنم کم کم بره تو کار خاموش کردن کولر و حتی انتظار می ره که انحصار کنترل تلوزیون رو هم به دست بگیره.

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عروسک چوبی پهنه ی کویر Abby سنجش Sanjesh Chrissoswagged خود من منهای خودم شرکت ستاره عرش آریا هيئت صاحب الزمان(عج) - حسین آباد عاشوری حصّاص شو! دل نوشته های عاشقانه